کد مطلب:315239 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:195

حضرت اباالفضل را با چشم ظاهر دید و شفا گرفت
مادر این جانب حیدر قنبری، خانم مرد علی، متولد روستای شیرازك و اهل روستای دستجرد قاقزان از توابع استان قزوین (این دو روستا مجاور هم هستند) كه تقریبا از اول پیروزی انقلاب به استان مقدس قم آمده و اینجا سكنی گزیده است. در آن زمان ها كه به قم نیامده بود، خیلی مریض می شد، گاهی یك هفته و یا بیشتر در بستر بیماری می خوابید و سردردهای شدید و سرگیجه های طاقت فرسا و... داشت كه با مراجعه به دكتر و استفاده از دارو، سلامتی نسبی پیدا می كرد.

بعد از آن كه به قم آمد، همه مریضی هایش سر جایش برقرار بود، ناراحتی معده و فشار خون شدید هم بر آن افزوده شد، به طوری كه مرتب اول ماه و آخر ماه باید به دكتر می رفت و قرص های فشار، شربت، قرص های معده، سردرد، سرگیجه و... مصرف می كرد.

این جریان ادامه داشت تا حدود سه سال پیش یعنی سال 1381 هجری شمسی. مادرم خیلی معتقد به اهل بیت علیهم السلام می باشد. مخصوصا به پنج تن آل عبا و قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام.

او در سال 81 مرتب متوسل به باب الحوائج علیه السلام می شد و شفایش را از او



[ صفحه 473]



می خواست، تا این كه روزی كه در منزل تنها بود، در صبح روشن و در بیداری كامل، نزدیكی های ظهر یك دفعه می بیند آقایی در اتاق روی صندلی نشسته است. نگاه می كند می بیند یك كلاه خود (كلاه آهنی از همین كلاه هایی كه در تعزیه ها به سر می گذارند) بر سرش گذاشته، یك جفت چكمه ی سیاه هم پوشیده، زره هم به تن كرده و یك شمشیر هم گذاشته روی زانوهایش و دستانش را هم گذاشته روی شمشیر.

مادرم اندكی به او نگاه می كند، او هم با همان هیبت و عظمت مقداری به مادرم نگاه می كند. بعد مادرم عرض می كند: آقا! من مریض هستم، به من شفا بده، من شفایم را از تو می خواهم.

حضرت باب الحوائج، ماه بنی هاشم علیه السلام می فرماید: تو دیگه خوب شدی.

بعد از آن غایب می شود. این جریان را مادرم در خاطراتش هم گفته و ضبط شده، الآن موجود می باشد. از آن تاریخ تاكنون - كه حدود سه سال است - او - بحمدالله - نه دكتر رفته و نه قرص فشار، معده، سرگیجه و... مصرف می كند و با این كه الآن حدود 80 سال، یا مقداری بیشتر دارد، حالش خیلی خوب است و هیچ گونه ناراحتی ندارد و از خدا شاكر، و قمر بنی هاشم علیه السلام را سپاسگزار است.